سال های سال در بازار بزرگ تهران به شیوه کامل آن سنتی تولید کننده بودم به نظر من این کارها خوب پیش می رفت چون روش دیگری به جز آن نمی دانستم حدود سال ۹۴ بازار، به رکود وحشتناکی فرو رفت و دیگر روش های من و امثال من که از صبح کله سحر درب کارگاه را آب و جارو می کردیم و تا آخرش رفت پا به پای کارگرها کار می کردیم جواب نمی‌داد. اینکه جواب ندهد ولی واقعاً فاصله شرایط و درآمد خالص نسبت به گذشته از زیر زمین تا آسمان هفتم بود و از طرفی هم چند برابر شدن هزینه ها و چک های برگشتی مشتریان و مهمتر از آن شیطنت های مالی شریکی که سال ها امین کسب و کار بودند ،شرایط را وخیم تر کرده بود.
بنا به شرایط آن روز برای پیشگیری از ورشکستگی کارگاه را جمع کردم سالها بدون تعطیلی تمام مسئولیتش را به تنهایی به دوش کشیدم تصمیمی سخت اما درست بود.
چرا می گویم درست؟ چون با دانش آن روزم بهترین تصمیم را گرفتم.
چند وقتی بود که سر و صدای کسب و کارهای نوپا یا همان استارتاپ‌ها شنیده می‌شد تصمیم گرفتم بیشتر در موردشان تحقیق کنم با ورود به دنیای دیجیتال مارکتینگ متوجه خطاهایم در مدل بازاریابی سنتی شدم و همینجا بود که جرقه های جدید در زندگی کاری من خورد.